یکبار همه اجزای این تصویر را تجزیه کنید. درخت، خورشید(ماه) نارنجی، موم عسل، پیکرهای از یک دختر با تنی شیشهای شبیه بطری، زنبورعسل به مقدار کافی، یک فقره دست بی بازو و برگهای نسبتاً پهنِ یک نوع گیاه نامعلوم. اگر درخت را نماینده طبیعت در نظر بگیریم، دستی که به استعاره به آن وصل شده است، شمایل مقاومتی است که طبیعت در مقابل انسان از خود نشان میدهد، شاید بجای مقاومت بهتر است از واژه بازداشتن استفاده کرد. خرس درون بطری، ولع حیوانی انسان در به دست آوردن هر چیز شیرین را می توان در نظر گرفت. به نظر حضور شکل گرد خورشید یا شاید ماه به ماهیت طبیعت تاکید میکند. رنگ پس زمینه و پرداخت آن به نوعی است که ما میتوانیم گمانهزنی کنیم که به نظر پدیدارهای محسوس و نامحسوس این تصویر در بطری بزرگی قرار دارند و الی آخر. اکنون که زنبورها به راحتی از مجرای گوارشی این دختر عبور کرده، و دختر مجذوب و دلباخته عسل شده است، دلباختگی گویی ساحتی است که در آن چشمها که شاهد و شاهراه آگاهیاند، با دستی پوشیده شده است. طبیعت ما را مدهوش میکند، ما به شکلی بیرویه به هر چیزی از جنس طبیعت دست میبریم.