حماقتم این بود که نامه هایت را چرک نویس شعرها کردم
در اتاقم دیگر چیزی از تو ندارم،
که نگاه کنم و آهی سر دهم،
شاید چیزهایی باشد که به چشم دیده نمی شوند،
لحن سلام دادنت
بوسیدنت
قدم زدنت
لباسهایت
و تنهایی که رسوب خاطرات با تو بودن است.
حماقتم این بود که نامه هایت را چرک نویس شعرها کردم
در اتاقم دیگر چیزی از تو ندارم،
که نگاه کنم و آهی سر دهم،
شاید چیزهایی باشد که به چشم دیده نمی شوند،
لحن سلام دادنت
بوسیدنت
قدم زدنت
لباسهایت
و تنهایی که رسوب خاطرات با تو بودن است.
ایتالیا - درام - فانتزى
سیاه و سفید - 101 دقیقه
بازیگران عمده : اما گراماتیکا ، فرانچسکو گولیزانو و پائولو استوپا .
کارگردان : ویتوریو دسیکا .
اولین باری که خواستم چیزی بنویسم ترس و لرزی از زیر پا گذاشتن اصول و قواعد یک بند، نوشته شیک و پیک نداشتم، این هم به دلیل آن بود که فرق بین جنس(نوشته)خوب و بد را تشخیص نمی دادم، حتی این مورد دغدغه کنونی من بشمار می رود، این را می توان به راحتی از اسم کتاب های نچندان معروف و نچندان تیراژ بالا، که در ردیف های کتابخانه کوچک و بی شیله و پیله من جا خشک کرده اند ، فهمید.
نوشتن کمی دیرتر از نقاشی با روح من عجین شد اینگونه بود که سر کلاس های مقطع ابتدایی بیشتر از هر چیزی خرج خودکارهاى رنگانگ می کردم ،این خودکارهاى آبی، قرمز، سبز و ... نه برای پز دادن های الکی کناره های دفتر مشق و انشاء و نه برای خود شیرینی و دستمال کشی برای معلم، بلکه برای تفریح و رسیدن به طعم ارضای روح آن هم فقط با چند عدد خودکار و یک برگه امتحان املاء.
البته این خوش ذوقی بنظر من تنها توسط من اتفاق نمی افتاد، بهى بهنام هم کمک دستم بود حتی می توانم بگویم او بهتر از من نقاشی می کشید منظور نقاشی گل و بلبل و حیوان جماعت، ولی من تو کشیدن نقاشی از در و دیوار کاه گلی و خانه های نوساز کمی سرتر از بهى بودم...