گاهی ....
صدایی ...
می آید و می رود تا انتها .....
ولی باز من در ابتدای این موج بی پایان
تو را !
آری تو را از لابه لای صدای نازت
سراغ می گیرم
آه که چه آسان رفتن تو .......که چه تلخ بغض کردن من ......
گاهی ....
صدایی ...
می آید و می رود تا انتها .....
ولی باز من در ابتدای این موج بی پایان
تو را !
آری تو را از لابه لای صدای نازت
سراغ می گیرم
آه که چه آسان رفتن تو .......که چه تلخ بغض کردن من ......
صدایت در گوشم می پیچد و رها می شوم در آبی ترین اقیانوس نگاهت ....
سکوت می کنی و دیوار، پشت دیوار این زندان ، بند می شود !
بغض می کنم و آلوده می شوم در خنده هایم ....
چه آسان است برایت دل کندن و دور شدن ...
من هنوزهم در آخرین لحظه ی دیدارغرق شده ام ،
تکرار می کنم نگاهت را و آخرین لحظه ی دیدارمان را
و تورا!
نوشته شده توسط مخاطب خاص
این وسط یه روزایی بود که اولین بار دستمو گرفتی زیر بارون حتما یادته ...... چند ساعت موندیم بیرون ؟از دانشگاه تا فلکه پیاده رفتیم ... .هی بحث می کردیم اون روز من یکمی خجالت می کشیدم ولی عجب روزی بود ..... خیلی خوشحالم این روزا روحیم دوچندانصدبرابرشده ....دلیلشم فقطِ فقط تویی !
وای خدا چقدر من دستپاچولوفتیم ، راه رفتنم یادم میره ، وقتی به چشات نگاه می کنم .(نخند ، زشتِ ، روحیه منو تحقیر می کنه )
امروز امودم خونه دیدم Z زیر چشمی یه جوری نگاه می کرد آره خوب تا این وقت شب کجا بودی تو این سرما.. ... !
برم ، هنوز حرف های زیادی برا گفتن دارم !
یه نفر یه چیزایی گفت .........
یه حرف مهم .... .
یه چیزی که منو به خودم امیدوار کرد
داریم با داداشم رو دستگاهی که قراره بسازیم کار می کنیم الانم اومدیم نهار من زود از فرصت استفاده کردم و اومدم اینجا ... خدا کنه این زحمت هایی که می کشیم آخر سر ناامیدمون نکنه ،
دستگاه سیب زمینی کن ، خدا کنه بگیره وگرنه این مردم مارو با حرفاشون می خورن
رفتم کارگاه خداحافظ
خیل وقت نمی کنم ، سرم شلوغه ... نه اینکه کسب و کار ، را انداخته باشم نه ، میدونی وقتی خونه (اردبیل) هستم وقت زیاد هدر می دم ...... رفتم ...
سرم شلوغه امتحانات بدجوری فشار آورده ...شرمنده نمی تونم بیش از این بنویسم
دعام کن .. .
خوبه ، خوبه آدم اااا سعی می کنن با تصمیم های جدیدشون جلو برن نه عقب؟!
درسته شاید منه دیوونه بی خودی خودمو قاطعی آدما کردم ... درسته شاید یادم رفت من کی ام ؟! ولی خودت که دیگه نقطه ی آخر مشق رفاقت مارو گذاشتی
درست روزی که نمی خواستم تموم بشه کاری کردی که دیگه حتی با خوابیدن هم نتونستم تمومش کنم .
ولی فهمیدم که رفیق مثل کفشِ ، رفاقت مثل جاده ست
امان از روزی که نصف را متوجه بشی پاهات برهنه ست .
اونی که میره فراموش میکنه پاهای برهنه رو
ولی اونی که میمونه حتی اگه کفش های تازه هم بهش بدن باز پاهاش میسوزه چون .....
خیلی کفش تو کفش شده ..... آخر این رسم روزگارما آدم هاست .
یه روزی پا تو کفش هایی می کنن که واسشون ندوختن
هی.... هی خیلی خودمو کنترل کردم که چیزی ننویسم ولی دلِ دیگه دلی که مثل یه بت شکستی ، آره شکستی .
دیگه هم نمیشه مثل اولش درست کرد بلکه تیکه های بت عزیز سابق و بهترین امروز پاهای خودتو زجر می ده ....
آره ..یادم افتاد از اولین روز بگم ..اولین روزِ چی، والاااا خودمم نمی دونم روزی رو می خوام بگم که همه چی خوب بود یا قراره خوب بشه، امیدواریم، دُزش بالاست. آره ایشالا همه چی اونی میشه که انتظارشو دارم.. وای این آهنگ تو عجب روزی پخش میشه.... خوش بحالش رفت تو تاریخ زندگی من ، یعنی ثبت شد ..
یه لحظه یکی داره صدام میزنه.... .وایسا اومدم. . . .. .
چند روزی اصلا حوصله ی هیچ چیزی رو ندارم ... ..
حوصله مهمونی رفتن .. حوصله ی تو جمع بودن ....
حوصله اس ام اس دادن ... تحمل سردی بدنم رو وقتی که دکمه های گوشی رو لمس می کنم رو ندارم .. ..
هی میخوام بشینم یه گوشه ای . ... کاش اصلا کسی منو نمی شناخت
من بودم و دردم .... والا شاید این جوری به یه راه حلی رسیده بودیم آخه فک کنم اونم دیگه نمی تونه منو تحمل کنه .... عجب ادمی شدم عجب !!