من سرم گرم فرمول های ریاضی بود ،کاری به کار تو نداشتم ،تازه از سفر برگشته بودیم ،سفر دسته جمعی ، که به خاطر من بر کام همه تلخ شده بود که بعد از آن من دل و دماغ آشتی با تو را نداشتم ،تو اصرار به صحبت کردن می کردی امّا من حتی در عادی ترین حالت هم خیلی کم حرف می زدم چه برسد به این که بخواهم سر جریاناتی که گذشته بود و شاید از نظر تو تمام بود مشاجره کنم.
منتظر این چنین اتفاقاتی نبودم به خاطر ارتباطاتمان ،حرفهایمان و رفتارهای حاکی از حسی عجیب(شاید دوست داشتن و دوست داشته شدن) خیلی ساده خیلی مثبت نسبت به تو و خودم خیالات پر ملاتی آماده کرده بودم، خبر نداشتم که فردا وقتی همه یکجا جمع می شویم این خاطرات تلخ ثبت شوند یعنی فکر دیدن نفر سوم را نداشتم یعنی وقتی دیدم ،دوست داشتنت راه تنفسم را بسته بود به هق هق افتاده بودم، قلبم سنگین می زد ،زبانم خشک و لرزان بود ،چون تحقیر شدم ،حس کردم هنوز بچه ام ،هنوز هم سرم شیره می مالند و هنوز هم باید برای خواستن چیزهایی که دوستش داری باید گریه کنی .
و بعد از آن ...
درون خودم غوغا بود ، هنوز X های مجهولی در ذهنم باقی مانده بود. بی خبر بودن از خیلی چیزها مرا به این روز انداخت و آخر سر من به نادانی ،خودم را وارد این بازی کردم. شاید تصویر صفحه اوّل موبایلت را نمی دیدم هیچ ککم هم نمی گزید امّا با دیدن چهره تو در کنار یکی دیگر ، جا خوردم ،من موضوع را تا این حد هم فرض نکرده بودم یعنی تا این حد منفی به قضیه نگاه نمی کردم امّا باز هم می بینی که سادگی گریبانم را گرفته است. نمی دانم با آن پسر تا کجا ها پیش رفته بودید،چند فنجان چای یا قهوه به هم تعارف کرده بودید چند ساعت صدایش را شنیده بودی ،چند بار خوانده بودیش ، چند بار مقابل فلاش دوربین عکاسی سیب گفته بودید،می گویم عکس ها را حتماً هنوز داریشان ،و می گویم حق داری چون برای تو خاطره شیرینی بود.
از بس فکرم درگیر این هاست که فلج شده ام . با این که می دانم چیزی درست نخواهد شد چیزی تغییر نخواهد کرد امّا باز در پی حقیقت ام.می گویم شاید نوعی حسادت هست می گویم اینکه دیگر تو نیز تنهایی و به فکرم می رسد اینکه دیگر حسادت نیست .
+با گذشت این همه مدت این را نوشتن به این منظور است که : برای من هنوز سوالات زیادی از آن جریانات باز بی پاسخ مانده است هر چند پاسخی که داده شده است یا قرار است داده شود دیگر ارزشی ندارد امّا فکر کردن به آنها اعصابم را ماله می کشد. و ای کاش کسی حقیقت را بگوید. و ای کاش کسی حقیقت را بگوید.