۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گل» ثبت شده است

گل ستاره‌ای نارنجی

دیشب لای گل‌ها خوابیدم. خوابیده‌اید؟ تا به حال تجربه‌اش را داشته‌اید که میان انبوهی از گل‌ها خوابیده باشید؟ بوی گل‌ها لای چربی‌های مضاعف رگ و ریشه آدم جا باز می‌کند و رنگِ خون آدم را نارنجی می‌کند. غلظت التهاب‌ها و شکست‌ها را می‌زداید. دیشب همان بوی معطر به اندازه چهار سال هر چه خواب پرت و پلا بود را شست و برد. آدم جدید نه، آدم تازه‌ای شده‌ام. آرامم و تنها به اندازه یک آدم معمولی ذهنم درگیر زندگی‌ روزمره است. این‌ها همه نشانه‌های خوبی برای صرف فعل زیستن در یک روز است. کاش خواهرزاده‌ام این عادت‌اش را یادش نرود. همین‌ گل کاشتن‌های گاه و بی‌گاه را برای همه‌ی آنهایی که دوستشان دارد انجام دهد. همانطور که گوشه به گوشه‌ی اتاقم را گل چیده بود. با همان گل‌های ستاره‌ایِ نارنجی.

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۴ ارديبهشت ۰۳

دیگر خدایی نیست

گلی چیده ام از باغ همسایه

که دل بسته ام به آن

اینک خدایی همراه من است

که شاهدش گلبرگ های سرخ و پژمرده است

وجدان

که همچون گل در من رویده است

پاهایم را از جا می کند

راهی باغ همسایه می شوم

لاشه گلی سرخ در دست

زمین را می کنم

و وجدان را آنجا زیر خاک گم می کنم

گلی می چینم از باغ همسایه

و دل می بندم به آن

دیگر خدایی نیست

  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۳ فروردين ۹۷

گل بگو

گل می گویند و گل می شنوند

مرغان عاشقی که هنوز طعم تلخ جدایی را نچشیده اند

همه این گونه ایم

به فکر فردا نیستیم

محسور حرف های طعم دار عاشقی می شویم

فردا را خواب می مانیم

دیگر نای بیدار شدن را نداریم

و فردا ها 

کمرمان می شکند

زمانی که دیگر حرف هایمان طعم سابق را نداشته باشد. 

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲۷ آذر ۹۵

محسن ریوالدو دوست داریم


  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۳۰ تیر ۹۳

سبز،رنگ طراوت است

همین که می گفتم "آب" یاد حُسن یوسف های لبه پنجره می افتادم و گلی که اسمش را نمی دانم ،حتی نمی دانم از کدام گونه خاص بود ،سبز بود و سرحال و با بندهایی شبیه مردمان آزادی خواه به صلیب کشیده شده، اسیر گلدانی تَرک برداشته ، شبیه کالبدی بی روح ،نه نامی و نه نشانی ،که فقط من نیستم او را نمی شناسم خیلی ها حتی او را جزو گونه های گیاهی نمی دانند خیلی ها او را خشک و خشن شبیه خس و خاشاک می پندارند.طراوتش را انکار می کنند ،امیدش را واهی و تو خالی می بینند،زهی خیال باطل . همین که قطره ای آب خالص ریشه های دفن شده آن را لمس کند ،بیدار خواهدشد ، جانی دگر خواهد گرفت ،برگ هایی سبزخواهد داد و هر روز جوانه هایی بالغ از او زاده خواهد شد  . او گل است حتی اگر تعریف ما از گل چیزی دیگر باشد ،حتی اگر ما به عمد نامش را از کتاب ها و دایرةالمعارف ها حذف کرده باشیم. او تنها یک شاخه گل پژمرده و بی حوصله نیست ،او پشتیبان میلیون ها جوانه سبز و روشن است او نسیمی ملایم از هزاران اندیشه خفته است. انقراض او فقط چند کلمه حرف مفت است.

 من آمده ام تا گلهایمان را آب دهم.

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۲۱ خرداد ۹۳