برای یک شهرستانی، وقت گذرانی در شهری مانند تهران بسیار درد آور و بی مایه است، البته تاکید می شود وقت هایی که تنهایی می افتم به جان این کلانشهر، دردناک تر و بی مایه تر هم می شود. خوب چرا؟ خستگی راه، خستگی پله های ایستگاه های مترو، اصلا هر بار فرصتی پیدا می شود تا چند ساعتی در شهر چرخ بزنم، هفتاد درصد کارایی ام پای رسیدن به مقصد صرف می شود، از آن طرف سی درصد در جیبم باقی می ماند، که، خودتان قضاوت کنید می شود با این سی درصد باقی مانده، توی سینما یا سالن تئاتر نشست؟ از فرط خستگی دنبال جایی برای نشستن می گردم و کجا بهتر از سینما یا تئاتر، که از هر طرف برد-برد است، ولی همان بیست دقیقه اول خاموش می شوم و آخر سر با کف و دست و هورای تماشاگران از خواب بیدار می شوم، ساعت را که نگاه میکنم می بینم اتوبوس امشب را هم از دست داده ام، و باز یک روز دیگر در تهران...
از تهرانی ها سوال می شود؛ اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید؟ دقیقا!