۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکم گناه» ثبت شده است

"خدایا من آمده ام ... "

از چرکی لباس هایی که به تن خیس و خسته ام می چسبد متنفرم، گناهی که بارها پیش خود به استغفارش کوشیده ام، باز گوشه ای مرا حبس می کند و راهی جزء ارتکاب نمی گذارد، چشمانم را به سوی حقیقت می پوشاند، حقیقتی که خود نیازمند و بنده او هستم، و این جهل است که حریف گناه نیستم، و بی دلیل خود را تنها می پندارم، گویی کسی نیست، اما هست، کور شده ام ،گو تمام گناهانم زیر پارچه ای کهنه دفن شده اند، و بودنشان عادی ست برای من. رسیدن به نقطه ای از پوچی گناه من است و بی دلیل است که برای رسیدن به رضای او سکوت می کنم، من بدنبال راهی برای بازگشت باید با لبانم رو به سوی آسمان آبی ،واژه های پشیمانی را زمزمه کنم.

"خدایا من آمده ام ... "
  • خداوند توبه کاران را دوست می دارد. و (خداوند) پاکی جویان را دوست می دارد. (سوره بقره :آیه 222 )

  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۶ شهریور ۹۳

روزی تمام سقوط می شوم

تــرس از ارتفاع داشتی امّا وقتی بغض می کردی و تمام راه ها را بن بست می پنداشتی به چشمانم خیره می ماندی، می گفتی طاقت ادامه راه را ندارم بــا من می آیی از همین ارتفاع این پارک بزرگ خودمان را تمام سقوط کنیم ،با تمام بــودنمان روی خــاک های شـور پرتگاهی اکسید شویم .بی هیچ امّا و اگـری من با تـو بودم نمی توانستم رهـایت کنم حـکم گناه داشت اگــر تنها می پریدی.دردهــایمان مشترک بود هر دو نفس هایمان بیش تر از زهــری مرگبار کشنده بود . بــا هــم بودن برایمان جــرم بود هر دو قــاتل می شدیم حتی اگر زورمــان به یک مورچه هـم نمی رسید.

آمده ام تــا بگویم خسته ام و فقط یک جرعه نفس بــرای سقوطی تـک نفره در بساط دارم ،یعنی دیگر راهی بجز پایان تاریک این تلخی نیست .

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱۳ فروردين ۹۳