گره

گربه کله اش را به پاهای من می مالید

تو سرت را روی شانه ام گذاشته بودی

جای دست هایمان یادم نیست

دست راستم در دست چپت 

هر دو توی جیب کاپشنم

با دماغ هایی یخ زده 

نوک هایی سرخ رنگ 

شبیه دلقک های سیرک

ببین بیست تا انگشت با هم گره خورده اند

پا بجنبانیم و گره ها را یک به یک باز کنیم

روزی یک گره

بیست روز با منی 

بیست شب با منی،

اما زود تمام می شود

یکسال هم باشد باز زود است

انقدری بین انگشتانمان گره می زنم که تمامی نداشته باشد

هر هزار روز یک گره

باز هم کم است...

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶

دیدو

افق دید تو و من

یا افق دید ما

به اندازه فاصله نیمکت تا پای برج بود

ریسه های رنگارنگ برج مخابرات

بزرگتر و پرنورتر از آنی بودند که در روشنای روز 

خیلی دور از ما روی تپه ای 

بر فراز شهر 

گویی هر یک از دیدارهای ما روی یکی از همین چراغ های گرد و خوش رنگ نقش بسته باشد

در هپروتمان 

یک سر ریسه ها را تو می گرفتی و سر دیگرش را من

آن را بر گرداگرد درخت کاج می کشیدیم

بعد از تو 

هر بار

چند ساعتی در جای تو می نشینم 

و بقیه عمرم را بجای خودم

بودن بجای تو سخت است

شبیه پیرمردهای قوز کرده 

با چشمک ریسه ها چشمک می زنم

چهار رنگ مورد علاقه ات

و بهترین آنها

بنفش

بگو کی برمی گردی 

تا من از برج تا پای نیمکت 

یا از هر کجا به هر کجایی که تو بگویی

ریسه های بنفش آویزان کنم

و روی همان نیمکت

دوباره آمدنت را جشن بگیرم.


برای این آهنگ نوشته شد. گوش دهید.

 

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۲۱ خرداد ۹۶

برمی خیزم و باز...

شب به دور از چشمان تیز آگاهی

دوست داشتن در من جوانه می زند

آزادى در شاهرگ هایم فریاد می کشد

برمی خیزم 

سینه چاک می کنم

به سوی تو می دوم

و آنگاه ششلول ها غنچه ها را نشانه می روند

یک، دو، سه 

صدای انفجار 

می افتم 

در کنار گل های سرخ آزادى

و باز تاریکی نزدیک است.

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲۰ خرداد ۹۶

لذت

دوست دارم با تو

دوباره برای همیشه

شاعر شعرهای عاشقانه آنچنانی باشم

دوست دارم رنگ شعرهایم

رنگ چشمان تو باشد

لبخندشان لبخند تو باشد

اما حالا تا وقت آمدنت 

شعرهای هم رنگ تو را به آغوش می کشم.

عشق از سرم پریده بود

تو دوباره کار دستم دادی

لعنت به لذت های پر از درد

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲۰ خرداد ۹۶

زیبای پنهان

رقص کلمات در غبار تیره گورستان 

و ظهور نسیم 

در گیسوان دختران زیباروی 

با دامن های چین دار و گلدار

هزاران زیبای پنهان

در بعد از ظهری از تاریخ جنگ

پشت به پشت کوهی از سقوط آشیانه ها

و انقضای بوسیدن ها

عشق بازی ها

و شروع جنگ من

برای تصاحب آغوش گلدار و خوش بوی تو،

برای دوست داشتن تو 

در کدام جبهه باید بجنگم؟

به کدام مرد عاشق پیشه شلیک کنم؟

در کدام سوی گورستان جمعی خود را زیر سینه خاک چال کنم؟

به یاد بعدازظهر های فرار از جنگ

با تو در کنار رودخانه ای که روحمان را صیقل می داد

حتی در روزهای پرتلاطم نبرد 

به یاد آخرین عکس تو

با لباس های گله گشاد پر از کثافت جنگ

پر از لکه های خون

شوق تو برای لباس لجنی 

برای ریش نتراشیده 

برای درخشش ستاره ها و سردوشی ها.

آن سوی خاکریز

جوشش خون سرباز ها

و از این سوی 

محاصره حجم آغوش گرم تو

که گرم تر از گلوله های سربی ست

برای آخرین بار 

عکست را می بوسم

دیگر زمان حمله است...

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۲۰ خرداد ۹۶

شبهنگام

شب است

برای تنهایی من

دو چشم

دو گوش

لبانت

و گرمی آغوشت

چاره این است

  • اسماعیل غنی زاده
  • پنجشنبه ۱۸ خرداد ۹۶

اتاق

من
در شمارش نفس های غایب
خانه ای خلوت
و اتاق
سیاه ترین نقطه
برای دوباره خاک شدن.
  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۹۶

شعرها

قلم
بازوهای نازک و استخوانی توست
وقتی مرا در آغوش شعرها رها می کنی
  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۲ خرداد ۹۶

هوای توهم زا

هوا

خوره ی آهن است

و اسباب توهم ما آدم ها

هوا اشباعی از توهم توست

که اکسیدم می کند

                          ذره ذره

و همچون فرود آبشارهای غران

من هم فرو می ریزم

                  به کل 

                        با تمام هستی ام

وقتی که سیم آخر پاره شود.

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۷ خرداد ۹۶

تکرار

رویاهایم را به عقربه ی ثانیه شمار ساعتم می بندم

برای تکرار 

             تکرار 

                   تکرار

تو شبیه مسیح مصلوب

هر روز رویای آمدنت 

هزار بار بر سرم می ریزد

تلنبار رویایت

بغضم را سنگین 

                حرکتم را کند

تو بچرخ

         بارها و بارها به دور من بچرخ

اما به من که رسیدی 

                            بمان 

بگذار دنیا برای لحظه ای به احترام رویای من 

متوقف شود.

  • اسماعیل غنی زاده
  • شنبه ۶ خرداد ۹۶