دوختن یا بافتن خیالات سخت نیست ، سوزنی بردار به باریکی روزهای دل تنگی به سختی نوک تیز قلمی که دیوارهای خاکستری زندان را پر از کلمات آلوده به اعتراض کرد ، اعتراضی که مخاطب نداشت ، داشت ولی دل شنیدن نداشت ، نقاش بود ، سال به سال می آمد و دیوارهای ترک خورده زندان را با رنگ تیره اش می پوشاند و من در گوشه ای بی توجه به او روزهایم را به هم می دوختم ، یکی از پایین یکی از بالا ، نترس ، تیزی نوک سوزان ریش نمی گذارد ، لبه ها را محکم بدوز ، مبادا اشتباهی دوخته باشی
ببین، خوب گوش کن ، می شنوی...
پارچه ها تحمل دوری ندارند ، این الیاف بی خاصیت غربت را دوست ندارد.