ای آقا ،چی بگم ... از کجا بگم ... زندگیم زهرمار شد رفت پی کارش ... اون از پسرم ، که شده لات محله ،اینم از دختر دم بخت بنده که شده مایه شرمساری... "جناب مواظب باشین نبره" وضع بازار رو هم که می بینی ، دست تنهام ،که یه توکه پا وقت نمی کنیم حتی به سر و صورت خودمون برسیم ،خدا کمک حالت باشه جوون خوب شد که صداتو شنیدم ، راستی اولین باری بود که دیدم برا اصلاح سروصورت مردم تو خیابون صدا بزنن ، به نظر من که ایده ی جالبی بود،اینطوری پول اجاره و رهن دکان می مونه تو جیبت "بله همینطوره"، من هر چه به این پسرم مصطفی گفتم بیا پیش خودم بشین حساب کتاب بازار بیاد دستت نیومد ، حقیقتش یه چند روزی اومد ولی هی به دکور ما گیر می داد ، می بینی این دکور هم اثر ایشونه ، مش رحیم نقاش می گه پسرت با استعداد، با احساس ، باید شکوفا بشه ،ولی من هیچ امیدی ندارم ، فقط هر ترم یه تومن میدم هزینه شهریه دانشگاهش ، "آقازاده چه رشته ای می خونن؟" والا یه بار پرسیدم گفت گرافیک و چی چی صحنه ،"گرافیک و صحنه آرایی" آره یه چیزی تو همین مایه ها ...من که سر در نمی آرم آخرش چی میشه ، ولی لیسانسو بگیره یه دکان براش میگیرم ، از پر و بالش میگیرم میارم بالا، زشته بگن یعقوب پسرش رو نتونست از دست چند تا پسر لوس فشن دربیاره ، "سیبیل بمونه؟" آره قربون دستت ، زیادی حرف زدم ، سیبیل که نباشه ناموس آدم یادش میره... سیبیل باس همیشه سرجاش باشه.