به خاطر حضور تو جمع های آکادمیک لازم بود گفتار و نگارش به زبان فارسی رو یاد بگیرم و یا شاید اندوخته های قبلی از اول ابتدایی از برنامه های تلویزیونی کودک و نوجوان از گزارش مسابقات فوتبال تا برنامه های جنجالی سیاسی شبکه چهار رو تقویت کنم. غرض از این مقدمه توپوق هایی هست که گاه و بی گاه تو کلاس ها یا همایش هایی که برگزار می شد و من مسئول یکی از کمیته ها بودم. وقتی که قرار بود نام اون استاد پرفسور ایتالیایی رو تایپ کنم، تا همه از ورود مدعوین گران قدری همچون ایشان اطلاع یابند مجبور بودم با بی سیمِ فلان ارگان، هزار جا پیام بدم تا حروفات اسم این بابا رو برام دیکته کنند. سید پشت بی سیم میخندید و می گفت بنویس لوچو باربرا، امید می گفت بنویس لوسیو باربرا، واقعاً همایش بین المللی بود و ما اندر تایپ اسم لوچو والریو باربرا به دام افتاده بودیم. نکته ای که می تونست این ماجرا رو به گفتار و دستور زبان فارسی بنده و دوستان مرتبط کنه چیزی نبود جز نوشتن یک سطر خوش آمدگوی به زبان رسمی فارسی خدمت استاد صاحب کرسی دانشگاه ساپینزای رم.

قبل اولین بی سیم، به خودم می گفتم می تونم بنویسم استاد خوش آمدی و از این حرف ها ولی استاد فقط ایتالیایی می دونست و انگلیسی رو هم خیلی خیلی ضعیف تر از بنده بود.

حالا فقط با نوشتن تنها یک کلمه ی ول کام تو تبریز،و یک سطر به فارسی قضیه به گردن گرفتن اجباری مسئولیت مسئول اتاق فرمان سالن همایش رو فیصله دادیم تا مسئول انفورماتیک و گرافیک از راه رسید و با چهره ای بستانکار با یه چشم مانیتور سالن رو نگاه می کرد و با آن یکی چشم به من و لپ تاپ صاب مردش.

قضیه توپوق های این چنینی سال ها تکرار شد و تا بار دیگر سر کلاس طراحی، که بحث سر طرح کی خوشگل تره، استاد بعد اعلام نظر خویش از من خواست تا نظرم رو با دوستان سهیم بشم.

گفت:" به نظرت کنتراست کدوم کار بهتره" بی مهابا بدون هیچ مقدمه ای گفتم:" استاد این یکی طرح چشمو می دزده" تا این جمله و ترکیبات غریب فارسی رو بکار بردم استاد خندید و گفت جالب اینه که تو اصلاً با واژه های ساخته شده و ترکیبات رایج و معمول زبان فارسی که همه استفاده می کنند کاری نداری و کار خودت رو می کنی، و با یادآوری تلفظ "ج" جنگل خنده بر لبان همکلاسی ها، گل انداخت.

این موضوع صعود و فرودهای زیادی تو زندگی من داشته، طوری که  یک هفته قبل کنفرانس هایی که قرار بود ارائه بدم شب ها قبل خواب تمرین می کردم و با هم اتاقی به تلفظ درست کلمات گیر می دادیم. حتی نیم ساعتی که صبح زود می رفتم برا نرمش و ورزش هم با خودم فارسی حرف می زدم. و همیشه وقتی که دوش می گرفتم ماجرای عدم شکوفایی استعداد یک از دوستان در باب خوانندگی رو هم تقصیر تلفظ شدید "ج" می دونستم.

ولی گذشت و رنگ پیری بر گیسوان ما نشست و ایام شبابی به خاتمه نسشت. و متوجه این شدم که درسته زبان مادری من ترکی هست، و زبان رسمی سرزمینی که در آن زندگی می کنم ، فارسی. نباید زیاد از معمول برای حذف تلفظ های "ج"،"چ"،"ش"و ... که زیاد شبیه اهالی تهران نیست کوشید. همین که بتوان بی آبروریزی مقصودمان را بی کم و کاستی برسانیم، کفایت می کند. مثل گفتار به زبان انگلیسی که گویند فرق است بین لهجه آمریکایی و بریتانیایی.