تو یه روز تعطیل یا روزی که مشغله ی کمی داری می تونی بری مرکز شهر و از این تصمیمت بی نهایت خوشحال باشی، 20 سال پیش همه از مرکز شهر فرار می کردند به حاشیه ها، و مقصد خریدهاشون پاساژهای لوکس و باکلاس بود، چون کسی حوصله شنیدن بوق ماشین ها و ترافیک کیلومتری رو نداشتند و هیچ دوست نداشتند دود و دم اون ترافیک رو استنشاق کنند. اما الان مردم هر روز بیشتر و بیشتر دوس دارن بیان وسط شهر، و از دور هم بودن لذت ببرند. منم مثل همه شهروندان بافرهنگ اردبیلی که خیلی رو نظم و نظام حساسند و همه کارها  رو سر وقت انجام می دهند، یه تایمی رو برای خودم اختصاص دادم، این برنامه من که به قصد تفریح و سرگرمی بود از چند جنبه مثبت برخوردار بود. قرار بود اول از بازار سرپوشیده که هویت شهر رو به یدک می کشه یه چندتا چیز بخرم، چند تا عرقیات یک و نیم لیتری و یه کمی خشکبار. بعد اون، سوار ترن برقی بشم و نزدیکی های کافه شیخ پیاده بشم و بقیه راه رو از پیاده راه ها هم قدم با هم شهری ها قدم بزنم و ویترین مغازه ها رو نگاه کنم ببینم چه چیزهای جدید آوردن، اصولاً من عاشق طراحی ویترین مغازه ها هستم، و بیشتر از جنس هایی که عرضه می شه، به دکوراسیون داخلی زوم می کنم و تو ذهنم خوبی ها وبدی ها طراحی رو می گم، شاید بیشتر این حرف ها تو ذهنم ثبت بشه. به هر حال وقتی راه می افتی تو پیاده راه جوار بازار قدم بزنی حس میکنی تو یه فضای محصور هستی تو یه محیطی که آزادی قدم هاتو هر جا می خوای برداری، همه چی امن و امانه، اگه سرتو بالا بگیری، که باید بگیری چون اینجوری همه دیدنی ها و نوستالژی های شهر رو از دست می دی، آره اگه سرتو بالا بگیری گلدسته مصلی رو می بینی، دو تا گلدسته و بعد از چند سکانس، ورودی مصلی یه وجه از میدان امام رو پر کرده، کاشی کاریهای بی نظیر و مهم تر از اون ابهت بنا که هر بنده ای رو جذب خودش می کنه.

از جلوی مصلی یه چند متر بری به طرف ساختمان شورا، یه پارک هست، پارک شهدا، یادمان شهدا بین درخت های چنار خودش رو معلوم می کنه، یه گنبد با چهار تا ستون و چند تا رواق، اگه وقت داشته باشین می تونین ساعت ها اینجا بشیند و صدای گنجشک ها و پرنده ها رو گوش بدین و از طرفی حرکت مردم تو پیاده راه رو تماشا کنین، از طرفی صدای اذان هم می تونه خیلی جالب باشه، مسجد میززاعلی اکبر و حیاط باصفایی که داره همه اهل محل رو می کشه طرف خودشه، واقعا فضای معنوی خوبی هستش، الوانی از گلهای شمعدانی و رز و حوض بزرگ مسجد و ماهی های قرمز.

من بیشتر وقتها برای تماشای تئاتر و گروه های موسیقی میام این جاها....پشت مصلی حوزه هنری اردبیل هستش، سه بنای هنری و دل ربا که خود معمارهای ایرانی طراحی کردند، هر روز و هر ساعت این جا اجرا تئاتر و اکران فیلم سینمایی هستش، حتی تو اونچی میدان که چسبیده به حوزه هنری هستش نمایشگاه عکس و تابلوهای نقاشی شبانه روزی فعال هستش، اونچی میدان جایی که همه مردم آدرسشو فوت آبن و هر وقت بخوان قرار بزارن اولین جایی که به ذهنشون خطور می کنه اینجاست، چون هر کسی از 7 ساله تا 70 ساله می تونن بیاین اینجا و از لحظات دوستانه خودشون لذت ببرن.

اگه تنهایی، لازم نیست سر در گریبان باشی، لازم نیست مثل بچه های چند دهه ی قبل با موبایل ور بری یا هندزفری بکنی تو گوشت، پات که به اینجا برسه، دیگه تنها نیست، موسیقی زنده همیشه برای تو اجرا می شه، حتی می تونه به عشق تو یک نگاه باور داشته باشی و از جواهری های قزلچی بازار یه انگشتر بخری و روح های عاشق رو به هم حلقه بزنین. هر هفته تو یه روز خاصی کنسرت موسیقی برگزار میشه، همه خواننده های معروف میان اینجا، اونایی که حسرت دیدنشون رو داری.

از هر جایی بخوایی می تونی یه راست بیایی تو این محله، حتی پیاده. اغلب مردم با دوچرخه های رنگانگ خودشون این طرفا دور می زنن، هیچ نگرانی ندارند چون هیچ خطری تهدیدشون نمیکنه چون اصلا ماشینی نیست که دوچرخه سوار رو زیر بگیره، خط مخصوص دوچرخه دورتادور خیابان های محدوده بافت کهن کشیده شده، همه می تونن خریدهاشونو با دوچرخه انجام بدن و الگوی یه شهر سالم و پویا رو به دوش بکشند.

داشت یادم می رفت، یادمه من هر وقت وارد محله اونچی میدان که میشم اولین دیدی که درون قاب ورودهای محله قرار داره گلدسته یکی از چند مسجد محله بوده، گلدسته هایی که الگوی معماری خاصی دارند و هر کدام شون ویژگی های خاص خودشون رو دارن. مثلا مسجد دروازه یا همان عالی قاپو که بعدن ها طراحی و بازسازی شده قابل تحسین هستش.

بقعه شیخ صفی رو باید یه روز کامل وقت بذارین و دیدن کنین، مزار شهدای جنگ چالدارن، و سنگ قبرهایی که آدم رو به یه دنیایی دیگه ای می بره. میدان عالی قاپو، مجسمه شیخ اسحاق و شعرای اردبیل و مهم تر از اون ها مجسمه شاه اسماعیل ختائی. واقعا به روز وقت می خواد تا همه این زیبایی ها رو ببینی و کیف کنی.

همه از اونچی میدان راضی اند، چون نه فقط یه محله خوب برای ساکنین خودش هستش بلکه یه فضای فرهنگی-مردمی برای کل شهر هستش. حتی میشه گفت خیلی از توریست ها به هوای دیدن و اقامت چند روزه تو این محله میان اردبیل. خدا بد نده ولی بعضی از توریست ها هم برای درمان و توریست درمانی میان اردبیل و مقصدشون جایی نیست جز میدان سرچشمه و کوچه معصومین.

همه چی اینجا خوبه، کف پیاده روه ها لق نیست، یه طرح خوب داره، نمای ساختمان ها همشون از اصول و قاعده ای پیروی کردند، ترافیک سنگین نداریم، اگه چیزی لازم باشه که باید بخری با ده دیقه قدم زدن برآورده میشه. اونچی میدان دیگه مثل 20 سال پیش ماشین های مردم رو تو شکم خودش جمع نمی کنه. من آرزو دارم یه روزی بتونم تو این محله یه واحدبخرم تا هر روز وقتی اذان گفت پرده رو بزنم کنار و گلدسته های مساجد رو ببینم و نورپردازی اون ها رو که شب رو روز می کنند.

من آرزو دارم روزی ساکن محله اونچی میدان باشم. چون همیشه احساس می کنم به آنجا تعلق دارم.