این بار واژه ها خلوتی تازه آورده اند

خلعتی از جنس تنهایی

رنگ و بویش همه خاکی ست

دم هر خانه نشیند گویند ملحد و از ناپاکی ست

چاره ام جز گذران از سیل خروشان نگاه همه از نادانی ست

دستهایم خالی ست

شده ام هیزم آتش این تنهایی

آرزوهایم همه خاکستر این تنهایی

خاطراتم نفس از جان من می گیرد

جان من چشم امیدش همه از یار تهی ست

ثانیه ها می گذرد...