آری تو نیز حق داری ، تو نیز می توانی به من بخندی یا به سرنوشت غم انگیزم ایراد بگیری ، اما قبل این کار نگاهی نه چندان عمیق به خودتان بیندازید خواهید دانست که وضعیتی بهتر از من نداشته اید ، من ایراد نمی گیرم نمی پرسم که شما چرا؟ چون خوب می دانم نه شما و نه کس دیگری پاسخی دارد . آدمیزاد روزی با دیدن دو چشم سیاه کور می شود بهش فکر می کند هر شب خوابش را می بیند ، چند ماهی به جستجویش وقت می گذارد و وقتی او را به دست می آورد در می یابد که دیگر کور نیست دیگر کر نیست جنازه ای روی دستش مانده است نه می توان انداخت نه می توان دیگر حسش نکرد. نه ،شما هم بی گناهید ، این همه پاپی ماجرا نشوید ، ما همیشه به خاطر سادگی هایمان باخته ایم و دیگر به رویمان نمی آوریم که باز به آن باختیم ،کاش زودتر از این ها می فهمیدم که ، سادگی من ضعف من است.