فایده ای نداشت از همان اول حرف تو شاید درست بود

زندگی گلویم را فشار فشار می دهد و مثل تنبیه پسر بچه ای می پرسد " باز از این کارا می کنی تا بدم نفلت کنن "

من ولی قهرمان این داستان خواهم بود ، هزاران بار هم مرا مهمان شلاق هایشان کنند باز من دوستت خواهم داشت قول مردانه که قهر نمی کنم دیگر دنبال مقصر نباشم .

تو مرا بی خیال شو ، تو مرا بگذار کنار ، از فرصت های زندگی لذت ببر و قولی به من بده که اگر برگشتم عاشقم باشی ، هر روز هزاران بار دوستت دارم هایی بگویی و در آغوشم به خواب بروی

همان خدا که در آن سرما بالا سر ما بود این روزها هم همراه ماست همان خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد.