کـــاش قدر این دولـــت مـــردان یـــقه سـفید ســـختـــکوش برای این دوراهی ها و تلاطم های هر از چندگاه زنـــــــدگی چاره ای پیدا می کردید. کــاش از همین کمیسیون های دورمیزی بین ما و خدا به صورت آشکار و شفاهی برگزار می شد تا ما بگوییم و خدا اقدامــــات لازم را مبذول فرماید . ایـــن چنین دیگر کسی نه مشکلی داشت و نه از مشکلات استفاده ابزاری می کرد چون دیگر مشکلی از بیخ نیست . نمی گویم این چنین امکاناتی نیست ، هست امّا نه برای همه ، اولویــت باید داشت آن هم نه یک درصـــد بلکه بیشتر از مفقود الاثـــــــر. و این چنین می شود که عــزیزان ما پشت ویترین فلان کمیسیون ، ببخشید ، خــــاک می خورند و هیچ ارباب رجوعی نیست و آن یکی که هست تــــمام و کـــــــمال جــــارو می زند به تسهیلات و... . و فــــردی مثل من با همین قدوقواره هنوز به دنبال جـــور کردن اولویت های آنچنانی جانشان کـــف دستشان سنگینی می کند.