۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوچرخه» ثبت شده است

نیم پدال

دست کشیدم از فرمان

پدال نزدم

خودم را زدم به زمین

دوچرخه رفت

راه باز بود و جاده دراز

اما

کم آورد

خودش را به زمین زد

شبیه کودکی بود

که مرا تقلید می کرد

من صحنه را می دیدم

صحنه دویدن یک زن میانسال

و رقص پر التهاب چادر مشکی

وقتی گردش چرخ ها باز ایستاد

من خیزش گرد و خاک را هم دیدم

و خیزش دوباره من برای فرار یا قرار

از آن تاریخ به بعد

جای سیلی محکم مادر

روی صورتم هست هنوز

چرخ زندگی جاریست

خاطرات همچون دوچرخه ای رنگ و رو رفته

در پستوی خاک و تاریکی آرام آرام دفن می شوند

اما هنوز یادم هست

بعد از آن

دوچرخه برادرم را می راندم

نیم پدال 

نیم پدال

چرخ زندگی جاریست

  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵

من و تو مال هم بودیم

تعطیلات هر چقدر هم ســرد بگذرد بــاز دستهایی در هم جــان می گیرند بــاز بــوسه هایی سرما از بــدن می زدایند . دوچــرخه راه راست را کج می رود گاه که به چشمانت خیره می شوم از این هم کج تر می رویم ترک دوچرخه نشسته ای مرا در آغوش گرفته ایی دستهایت مال من می شود ، تحمل دیدن انتهای راه را ندارم ، دست می گذاری روی چشمانم ،پـا از رکـاب برمی دارم ،زمــان توقف می کند ،یـک آن تـو و مـن روی یک پا قدم می گذاریم ،تـو و بــوی لامصب پیراهنت هـوش از سـرم می برد .تـو کیستی که این مــن برای دیدنت امانم بریده می شود کیستی تو که هر چه از عشق و دوست داشتن و زندگیست نام تو با چهره بی آرایـشت با شـالگردن سفیدت تمام ذهـنم را پر می کند کیست که می گوید به یکسال نکشیده فـراموش می شود ایـن عشق چیست ؟.

نویسنده رمـانها همه منظورشان تـو بودی مـن مخاطب خاصشان بـودم، همه برای من وصف تـو را دارند حتی دختر سروان حتی نوشته های آنا گاوالدا.

لای در را باز کن گوشه چشمی به من بینداز ،ببین ، دوچـرخه را برای چـند ساعتی با تـو بودن ،برای یک آغوش ناتمام کوک کرده ام .



+موزیک متن وبلاگ پرسه های گاه و بی گاه تو در خلسه های من به دلم می نشیند سوز دارد انگار.

  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱۳ فروردين ۹۳