۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سنگ» ثبت شده است

سنگیم

آرام ستانی تنگ
یا کفشی تاخورده
قدم هایی لنگ
نگاه هایی منگ
در اردبیل کوچک
که دیگر جایی برای قدم گذاشتن ندارد
تو بگو
با این شهر چه کنم؟
سنگش به سینه زنم؟
کدام سنگ؟ حسم سنگ، روح شهرم سنگ
گفتگوی مردمم سنگ تر
و سنگ روی سنگ بند نمی شود
من در کوتاه ترین پیاده رو دنیا بغض می کنم همچون سنگ.
بغض و من می شویم یک پاره سنگ
می شویم زیباترین سنگ پیکر...
  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۷ شهریور ۹۶

نوار غزه

کسی زیر لب صلح را زمزمه می کند و دیگری با صدای تیری ، چادر مشکی مادر را در مشت می گیرد. تکه کاشی های الله اکبر مسجد زیر پای هزاران سرباز مزدور خرد می شود، و پدر برای دین و زادگاهش لباس جهاد به تن می کند، او مبارزی بی بازگشت می شود، تکه های کلمه الله آویز تاقچه ی خانه، احساس مأمنی امن را بر کودکان می چشاند، شبیه گل سرخی با آرزوی بازگشت پدر، سالها سنگ در مشت می گیرند، و بی پناه شهید می شوند.
و باز فلسطین سالهاست که خون می بیند.

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۵ مرداد ۹۳