کاش یکی دستمو بگیره و منو از این کوره بکشه بیرون، من می‌خوام یه دنیای دیگه با آدم‌های دیگه رو ببینم، راهو بلد نیستم! نمی‌دونم بقیه چطوری رفتن، ساکن شدن و روزهای خوش و ناخوش زندگی‌شون رو تو یه کشور تو یه دنیای جدید میسازن...

زندگی حس غریبی‌ست که یک مرغ مهاجر دارد

من از مهاجرت فقط این شعر رو می‌دونم و جز این تصویرهای بریده‌ای از شهرهای زیبای