۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ازدواج» ثبت شده است

?here

دختر: میگم من الان با یکی دیگه هستم، یکی که می خوام باهاش ازدواج کنم
پسر:خوب اون چی میگه؟
دختر: میگه بعد هفتاد یه ده سالی هم با من زندگی کن!
پسر: عجب... 
دختر: میگه من میرم و کاری به کارت ندارم، ولی بعد هفتاد سالگی میام دنبالت، دیگه وقتشه!
پسر: ای بابا یعنی چی!
دختر: منم گفتم اگه بعد هفتاد سالگی تنها بودم و عمرم به این دنیا بود و عمرت به این دنیا بود، باشه، قبول!
پسر: عخی!
دختر: گفتم اگه همه چی اونجوری که میگه بشه، اسمم رو می نویسم رو سینم، میرم میشینم جلوی دوربین برنامه ازدواج شو تی وی! تو بیا اونجا ازم خواستگاری کن...
پسر: خوب منم میام رقابت حساس بشه :)
دختر: برداشت بد نکن
پسر: چیه مگه؟
دختر: می خوام یه چیزی بگم
پسر: بگو خوب!
دختر: دورت بگردم که هنوزم عاشقمی...
پسر: یه زمونی خوب دلبری کردی و تو دلم جایی واسه خودت باز کردی، لامصب رسمن زنبیل گذاشتی گوشه دلم!
دختر: خوب دخترها همیشه دوست دارند، اونایی که یه روزی معشوقشون بودن بازم باشن، بازم دوستشون داشته باشن
پسر: دوست دارم
دختر: میسی... من میرم بیرون فرهاد دم در منتظرمه...
پسر: باشه
پسر: مواظب خودت باش 
پسر: راستی قسمت هشتم رادیو دیالوگ رو گوش بده،
پسر:وسطاش یه شعر خوبی میخونه، حتماً گوش بده! 
پسر: رفتی؟
پسر: باشه!
پسر: ....
  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۰ مرداد ۹۵

بهى بهنام [قسمت دوم]

روزها گذشت. باران ها بارید. برف ها کوچه های تنگ و باریک ما را دست و پا گیر کرد. آفتاب آمد. غنچه ها سلام کردند و درختان رنگ های سبز را به تن کردند و افکار من از روز باخت تا همین امشب درگیر دست گلی ست که به آب داده ام. خیلی شیک و مجلسی گردن بند طلای مادر را مفتی از چنگ پسر گله گشادش بیرون آوردند، و تنها باریکه امید من این است که بهنام هنوز نمی داند گردن بند مسابقات اصل اصل است. این را خودم چند بار از خودش پرسیدم. حرف را طوری پیچاندم که بویی نبرد. آن طوری که در خاطرم مانده است گفته بود گردن بند را بالای تاقچه آرا کسمه آویزان کرده است. با خودم می گویم یا باید روزی با هزار خواهش و من بمیرم تو نمیرى گردن بند را بگیرم و بعد این مدت بگذارم سر جای اول. و باز می گویم نکند دستم رو شود و از سر لج و سماجت پس ندهد و ببرد و به جبرائیل پسر کربلایی احمد بفروشد، می دانم حتی آنها هم سر بهنام ماله می کشند این منم که کارم اینگونه گیر است.

  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۱۱ فروردين ۹۴

دوستم سارا لیتمن



  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۲۹ مهر ۹۳