ای آقا


  • اسماعیل غنی زاده
  • جمعه ۱۷ مرداد ۹۳

تابستان به یاد ماندنی خیابان هفتم [قسمت سوم]


  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۷ مرداد ۹۳

اهدای عضو ، اهدای زندگی

به قول یکی از دوستان ؛

"گرچه سخن از مرگ چندان شیرین نیست... اما امیدوارم پایانم، آغاز راه سپید زندگی باشد "

چقدر خوبه بتونیم همگی سهیم باشیم :

برای ثبت نام کارت اهدای عضو : واحد فراهم آوری اعضای پیوندی


  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۷ مرداد ۹۳

باشد...

فقط باید چشمانم بسته باشند تا آنسوی مارپیچ ذهنم تصور شود. اینکه نمی بینم، ترس دارد اینکه، دیگر سوی آن بر من پوشیده است ،ترس دارد ، دلهره می آورد وقتی ذهنم چنگ می گذارد بر تصورات غلط ، می گیرد و می رود تا انتهای راهِ کجِ خیالبافی تا انتهای روایتی که خیال بدِ من از آدمهای اطراف تو می سازد، شبیه دیوار بلند و قطور اسارتگاهها ، صف کشیده اند مقابلم،و من در تنگنای سیمانی پیکرهاشان گیر افتاده ام . دستم را بگیر ، روی برگردان از آنها ،بیا بگریزیم .آنها هیچ دردی را دوا نمی کنند .اینجا، بالای این همه دیوار سیمانی تنها من با صدای تو آسوده می شوم ، با آخرین لبخند ماندگاری که تصویر رنگی من و توست.


 Oğuzhan Koç - Her Aşk Bir Gün Biter.mp3


  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۵ مرداد ۹۳

نوار غزه

کسی زیر لب صلح را زمزمه می کند و دیگری با صدای تیری ، چادر مشکی مادر را در مشت می گیرد. تکه کاشی های الله اکبر مسجد زیر پای هزاران سرباز مزدور خرد می شود، و پدر برای دین و زادگاهش لباس جهاد به تن می کند، او مبارزی بی بازگشت می شود، تکه های کلمه الله آویز تاقچه ی خانه، احساس مأمنی امن را بر کودکان می چشاند، شبیه گل سرخی با آرزوی بازگشت پدر، سالها سنگ در مشت می گیرند، و بی پناه شهید می شوند.
و باز فلسطین سالهاست که خون می بیند.

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۵ مرداد ۹۳

بحث سر اختلاف نظر

مسئله ای که با آن رو در رو ایستاده ام و قصد عبور دارم ، واقعیت گرا بودن است . یعنی نباید از حل مشکلی که هر روز بی امان تکرار می شود ترسید ، باید روبرویش ایستاد و بر چهره اش تیغ کشید. می گویم 23 سال می توانستم تفاوت ها را تحمل کنم و شاید در آن حوالی چند سالی هم توانسته ام زندگی بکنم. امّا بیست و سه سالگی هم تمام می شود و همچنین تحمل من . روزیست که بر سر مسائل پیش پا افتاده ، برای رسیدن به نقطه نظر مشترک و یا اجماع نظر  ، هی موضوع کش داده می شود. دلیل واضح است ، من ویژگی های یک نسل جدید را به دوش می کشم و اطرافیانم نسلی از دوران قدیم. نوش داروئی که با آن این فاصله ها ترمیم پیدا می کند عمر من است . باید سال ها حرف های این و آن را بشنوم ، برخوردهایشان را ببینم و سکوت کنم ، بی خودی وارد معرکه شدن و آتش انداختن سبب اختلاطات عصبی من می شود و جز من کسی زیان نخواهد دید ، من باید آرام باشم و از این دنیا دور شوم . مثال نمی آورم که زیاد است از این قبیل جروبحث ها ، که زیاد بی احترامی می شود که زیاد ارزشی برای حرفهایم قائل نیستند ، آخر اینها فرزندان نسل قدیم و اندی ...
  • اسماعیل غنی زاده
  • چهارشنبه ۱ مرداد ۹۳

محسن ریوالدو دوست داریم


  • اسماعیل غنی زاده
  • دوشنبه ۳۰ تیر ۹۳

این شهر


این شهر

شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد.


کنسرت در جهنم / رسول یونان
  • اسماعیل غنی زاده
  • سه شنبه ۲۴ تیر ۹۳

خواهرزاده ام

امروز تولدی رخ داد ، نو رسیده ای قدم هایش را بر روی خاک کره ی ارض کوبید،او امروز زاده شد و دل هایی را به میمنت آمدنش چراغانی کرد . مادرم ؛ او را بوسید، دعای خیری خواند و بر بالین اولین و آخرین تکیه گاهش سپرد. خدا را شکر در سلامت کامل است.

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۵ تیر ۹۳

قصه ای برای تصویر 2 [فقط چند سانتی خطا داشت]

  • اسماعیل غنی زاده
  • يكشنبه ۱۵ تیر ۹۳