هر دو گمشده های شهر خاموشیم
اگر استانبول شهر رویایی ما باشد
در عصر روشن خیابان تقسیم
به هم اضافه خواهیم شد
این وصال
غیر مترقبه نیست
من و تو به عصر روشن زندگی ایمان داریم
آن روز خواهد رسید....
آه ... چشمانت...
Teoman ft rem Candar-iki aşk
من در ردیف کشدار بوسه های تو غرق بودم
وقتی تو برایم شعر می نوشتی
خودت برایم می خواندی
روی همان نیمکت
ما دورتر از مردمان این شهر تاریک و سرد
عشق را توی سوراخ سنبه های ریه هایمان جای می دادیم
و آنها با دهان هایی بسته
خیابان های شهر را پر می کردند
آنها آلوده ی هوای چرک و صدای گوش خراش خیابان ها بودند
و من
آلوده تو
تو می گویی چیزی یادت نیست
منم جز تو چیزی یادم نیست!
آرزوها از تنم آویزانند
همین تن خسته ام
که هزاران شب
روح بی خواب و سرگردانم را
در تاریکی بدرقه می کند،
صدای نقاره و دهل
خبر هبوط آرزوهای آسمانی ست
و من در این سطح خاکی
زبانم قاصر است
از التماس آرزویی که تو خود آنی،
خواستن تو
از اوجب واجبات است
خواه شب باشد یا روز
برای بودنت سجده می کنم
گاهی که دلم می گیرد
جایی نیست که هق هق گریه هایم بپیچد
در همین اتاق چند متری
گوشه چشمانم خیس اشک می شوند
اگر مرد تو بودم گریه نمی کردم
مرد که گریه نمی کند
اکنون که نیستی
می توانم گریه کنم
با خودم قهر کنم
می توانم خودم را امر و نهی کنم
می توانم فراموش شوم
با تو بودن
آزادى از رنگ رویاهاست
تو را آرزو می کنم.
انسان در کنار بار هستی
بقچه ای دارد به نام آرزو
هر نو زادی که جیغ می کشد،
بقچه ای به دستش می دهند
تا آرام شود، آرام می شود،
دلم به بقچه آرزوها خوش است
که همیشه با من است
در آغوشم
در خلوتم
درون این بقچه تنها یک آرزو دارم و آن تویی
ای معشوق در راه
ای آرزوی خوش عطر
فرآورده
دو آدم عاشق
کاتالیزور
چشمان سیاه
فرآیند
دلدادگی
ماده موثره
آدرنالین
محصول
زاد و ولد
برگشت پذیری فرایند
پنجاه درصد
ضمانت
ندارد
صدمات
شکستگی یا پارگی
ضمانت
ندارد
حلال
زمان
ماده بو دار و خوش رنگ باقی مانده
عشق
تذکر: دور از دسترس اطفال نگهداری شود.
قبل از استفاده تکان دهید، دل باید بلرزد.
دنیای اسکناس های بی ریشه
ما را دوشید و پوشید
حال
رخت هایمان بند در بند و آویزان
در انتظار تند باد
تند باد چرا؟
ما که پوچ ایم
با نفس های الف بچه ای
معلق می مانیم
پوچ ایم
شل و ول و وا رفته ایم
دنیا ما را دوشیده است،
هر چه پوست و گوشت و استخوان بود،
برایش بریدیم و شکستیم،
و او فقط دوشید، و زجر داد،
آى فلانی
خودمانیم،
تو خودت را چند وقت پیش دیده ای؟
...مطمئنی؟
زر نزن،
باقی مانده ی ما رخت های چرک و بو دار است،
ما نه ماییم
تو نه توایی
من نه منم
پوچ ایم...