به تک چراغ این رابطه این بده بستان واهی این پل بی رهگذر این تصویر تلخ که تفسیری مختصر دارد درد گاهی چراغی روشن است، آنجا که حرفی عود کند، گاهی چراغم بی اثر، آنجا که روز روشن است، عامل بر این بی وزنی، خار حرف بی اثر من دل خوشم به یک سلام و هزار علیک نیامده به لرزش تک چراغ این رابطه در برگریزان من بی قرار پائیزم که تو را در من روشن می کند تک چراغم روشنم
آرام ستانی تنگ یا کفشی تاخورده قدم هایی لنگ نگاه هایی منگ در اردبیل کوچک که دیگر جایی برای قدم گذاشتن ندارد تو بگو با این شهر چه کنم؟ سنگش به سینه زنم؟ کدام سنگ؟ حسم سنگ، روح شهرم سنگ گفتگوی مردمم سنگ تر و سنگ روی سنگ بند نمی شود من در کوتاه ترین پیاده رو دنیا بغض می کنم همچون سنگ. بغض و من می شویم یک پاره سنگ می شویم زیباترین سنگ پیکر...
من و شهرم دچاریم به یک بیماری واگیردار شکوفا که نمی شویم یک جا می مانیم و می گندیم آب بودیم و مانداب و لجن زاریم رودخانه ای پرماهی در اسارت قورباغه های زبان دراز، گونه انسان کجاست؟ لابد لای ... بیا قدم بزنیم کنار همین نارود بی ماهی و حرف هایمان حول و حوش مرگ باشد