در گودی چشمانت،
چه کیفی می دهد!
من بچرخم
حلقه شوم
تو رامم کنی
صدای سنگین چللو
صعود و فرود گام های من در زندگی ست
تو ای ساززن
تو ای مینای عاشق
تو پیامبر منی
تو آمده ای تا شعر را در من زنده کنی
رسالت تو دمیدن روح ستایشگر در من است
من کر و کور و مومنم
ایمانم تصور آغوش توست
با لبانت مرا تسخیر کن
تا در مقابلت زانو زنم
که تسلیم شوم،
با سازت مرا برقصان
تا از چرخش این کره خاکی پیشی بگیرم
مرا ببوس
که لبانت آغشته به طعم نت های خوش نوای زندگی ست.
حماقتم این بود که نامه هایت را چرک نویس شعرها کردم
در اتاقم دیگر چیزی از تو ندارم،
که نگاه کنم و آهی سر دهم،
شاید چیزهایی باشد که به چشم دیده نمی شوند،
لحن سلام دادنت
بوسیدنت
قدم زدنت
لباسهایت
و تنهایی که رسوب خاطرات با تو بودن است.
فرآورده
دو آدم عاشق
کاتالیزور
چشمان سیاه
فرآیند
دلدادگی
ماده موثره
آدرنالین
محصول
زاد و ولد
برگشت پذیری فرایند
پنجاه درصد
ضمانت
ندارد
صدمات
شکستگی یا پارگی
ضمانت
ندارد
حلال
زمان
ماده بو دار و خوش رنگ باقی مانده
عشق
تذکر: دور از دسترس اطفال نگهداری شود.
قبل از استفاده تکان دهید، دل باید بلرزد.
من کوپن"جان" را یک بار خرج کرده ام
عذر مرا پذیرا باشید
جانم سوخته
و گوشه ای از خانه ی پدری
شبیه همان سهمیه های قند و شکر
تلنبار است
شاید از فرط سکون
فاسد و پژمرده شوم
شایدم هیزم آتش باشم
بار اگر آتش مرا پذیرا نباشد؟
دل به دریا میزنم
آب مرا می بلعد
حتم دارم کلکم را می کند
اگر پرنده ای به هوای طعمه چرب
شکارم نکند
بار اگر پرنده مرا شوق پرواز آموزد؟
دل به آسمان می دهم
پرواز کوپن های سوخته بر فراز شهر بی شعر،
و شاعرها
چه خوب قلم می چرخانند
وقتی مقابل چشمانشان
طنازی جان را نظاره می کنند...
دنیای اسکناس های بی ریشه
ما را دوشید و پوشید
حال
رخت هایمان بند در بند و آویزان
در انتظار تند باد
تند باد چرا؟
ما که پوچ ایم
با نفس های الف بچه ای
معلق می مانیم
پوچ ایم
شل و ول و وا رفته ایم
دنیا ما را دوشیده است،
هر چه پوست و گوشت و استخوان بود،
برایش بریدیم و شکستیم،
و او فقط دوشید، و زجر داد،
آى فلانی
خودمانیم،
تو خودت را چند وقت پیش دیده ای؟
...مطمئنی؟
زر نزن،
باقی مانده ی ما رخت های چرک و بو دار است،
ما نه ماییم
تو نه توایی
من نه منم
پوچ ایم...